روزنوشت‌های یک زوج جوان؛ 100 روز مانده به ازدواج!

یک

و تمام شد.

دلهره های نرسیدن، استرس های دیر رسیدن، دعواهای الکی و خرده اختلافات زناشوهری؛ همه و همه به پایان زسید.

ما به هم رسیدیم. این زیباترین خبری است که امروز از تلویزیون برای  70 میلیون نفر پخش شد.

ممنون از عبدالله روا؛ هم به خاطر شعر و هم به خاطر اعلام تلویزیونی مراسم! :)

به این ترتیب این وبلاگ، به خاطره ها پیوست.

۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۵۳ ۲ نظر
آقای میم

یک

برای شروع یه زندگی نو باید خیلی چیزها رو پشت درها گذاشت
باید خیلی چیزها رو فراموش کرد
خاک کرد
به باد داد

برای شروع یه زندگی تازه
باید از نو شروع کرد!

من اما همیشه آدم کارهای نصفه و نیمه بودم
من خیلی از دلخوری ها رو با خودم توی زندگی نو بردم
من خیلی از خاطرات کهنه رو جلد تازه کردم و خودمو گول زدم که نوعه هنوز!

شما این کارو نکنید
شما صد روز قبل از عروسیتون رو بنویسید 
اما ببخشید
شما لباس چرکاتونو، خاطره چرکاتون، لب و لوچه‌ی آویزونتونو با خودتون خونه‌ی جدید نبرید!

زندگی جدید رو با خلق و خوی خوب و جدید شروع کنید!
۲۱ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۹ ۰ نظر
خانم میم

دو

می تونیم ادعا کنیم که خونه داریم! پیشرفت پروژه با نصب میز تلویزیون یا همون دیوار تلویزیون، به 100 درصد رسید. حالا همه چیز اماده برگزاری مراسم ازدواج است. صدای من را از منزل خودِ خودمون می شنوید!

۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۴:۴۹ ۰ نظر
آقای میم

دو

خونه‌ی ما!
: )
دیوارای ما!
: )
میز ما!
: )

اتاق ما!
: )
آشپزخونه‌ی ما!
: )
پرده‌ی ما!

: )
ظرفای ما!
: )
تلوزیون ما!
: )
میز تلوزیونِ ما!
: ))
کتابای ما!
: )
مجله‌های ما!
: )

ما چه قدر چیز میز داریم! 

۱۸ شهریور ۹۳ ، ۱۲:۱۸ ۰ نظر
خانم میم