روزنوشت‌های یک زوج جوان؛ 100 روز مانده به ازدواج!

۶۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

بیست

در کمتر از چند ساعت، اسباب و اثاثیه خانه پدری رو یک طبقه آوردیم پایین! بوی رنگ، وقتی وارد کوچه می شیم، کاملاً احساس میشه و با ورود به ساختمون هم تقریباً غیرقابل تحمل میشه. واحدِ ما در حال رنگ آمیزی ه و امیدواریم که آخر هفته آینده، نهایی شده باشه.

همچنان دارم خیلی چیزها رو تحمل می کنم. اینکه حتی فرصت 3-4 ساعته شبانه برای خواب و استراحت کردن و رفع خستگی های جسمی و روحی نیست، خیلی اذیت کننده است. خیلی خسته ام...

۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۱۱ ۰ نظر
آقای میم

بیست

این‌که آدم‌ها هر جور که بخوان و هر‌طور که بخوان حرف بزنن و بعد بگن که منظوری نداشتن وحرفشون اشتباه برداشت شده
خیلی احمقانه است.

نمی‌دونم آدم‌ها کی می‌خوان یاد بگیرن که جهیزیه‌ی یک عروس
برای خودشه و خودش انتخابش می‌کنه
که آدم‌ها زمانی که مصالحشون درگیر نیست، حق اظهار نظر هم ندارن!
نمی‌دونم آدم‌ها کی می‌خوان بفهمن که گاهی
همین حرف‌های ریز به قول خودشون بی منظور میتونه آدمی رو تا مرز انفجار ببره
و همه‌ی زحمات یه خانواده‌ی دیگه رو زیر سوال ببره!

در پرده حرق زدن رو بلد نیستم
من مبل و ناهارخوری ست دوست ندارم!
نخریدم
هم گرون‌تر از ارزششون بود
هم بد ترکیب می‌شد
هم دلم نمی‌خواست
این تصمیم منه!
در ثانی
به احدی درباره‌ی قیمت همه‌ی وسایل جهیزیه‌م دروغ نگفتم
همه چیز به قیمت واقعی
نه تخیلی
در حالی که می‌تونستم مبل انتخابی مادرم رو بخرم که حتی اگه می‌گفتم 20 میلیون هم بهش می‌امد
این که عروس بعدی خانواده
مبلمان ست خریده
این که اونا تو جهیزیه‌شون بخاری و تلفن بی‌سیم می‌دن
به من هیچ ارتباطی نداره
یا این حرفها که من اگه جهیزیه‌ی خوب گرفتم به خاطر اینه که یه خونه‌ی بزرگ(!) دو خوابه در اختیارم بوده
در حالی که همون عروس بعدی مادرش داره بهش خونه می‌ده
و همه‌ی این حرف‌های اعصاب خورد کنِ فامیل شوهری
از تحمل من خارجه!

احترام گذاشتن به سلیقه‌ی دیگران
احترام گذاشتن به همه‌ی زحماتشون
کار سختی نیست
وظیفه‌ی همه‌ی کسایی که بویی از انسانیت بردن
و تعریف کردن
حتی اگر الکی و بیخودی باشه و از ته دل نباشه
دلها رو به هم نزدیک می‌کنه!

یادمون باشه درباره‌ی مسائلی که بهمون مربوط نیست
اظهار نظر نکنیم!

۳۱ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۳۲ ۲ نظر
خانم میم

بیست و یک

نکته جالب خرید کارت عروسی اینه که موقع قیمت گرفتن و موقع فاکتور کردن، تفاوت 200-300 درصدی رو شاهد خواهید بود! کارت 700 تومنی، موقع فاکتور نزدیک 3 هزارتومان تمام می شود! درست مثل آتلیه. که قرارهای یک و نیم میلیونی، روز فاکتور نوشتن، همه به 3 تا 5 میلیون تومان می رسند.

کارت، با شعر اختصاصی و طراحی اختصاصی و پاکت ویژه(!) با قیمت مناسب از برند «گل کارت» انتخاب شد. 

آتلیه هم با طرح اختصاصی و پوشش تصویری هر دو شب مراسم، با قیمت مناسب، با آتلیه یکی از دوستان، هماهنگ شد.

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۷ ۰ نظر
آقای میم

بیست و یک

اصلا باور نمیکردم که در خلال یک گفتگوی وایبری شبانه، اون هم با یه دوست عزیز قدیمی
اونهم یکی از خوانندگان صد روز
آتلیه‌ای بهمون پیشنهاد بشه
که بشه انتخاب اول و آخرمون
که همون لحظه باهاشون قرارداد ببندیم
که کلی خوشحالش باشیم!
همه‌چیز داره با یک هفته تاخیر
اما طبق برنامه جلو می‌ره
و این خودش کلی امیدوار کننده است.

۳۰ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۳۰ ۰ نظر
خانم میم

بیست و دو

پدرجان اجازه استراحت نمیدن! میگه هر روز باید تا نصفه شب دنبال کارها باشی! بعد از ماه رمضون، به یاد ندارم بعد از سرکار، بیکار و بیعار و علاف باشیم. هر روز به هماهنگی برای انجام یه کاری به شب رسیده و خداروشکر خوب هم پیش رفته. اما حالا که داریم نزدیک تر و نزدیک تر می شیم، می بینم همه ی این صبح تا شب سگ دو زدن ها هم برای برگزاری ایده آل مراسم کم ه. خسته م کمی...

۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۵ ۱ نظر
آقای میم

بیست و دو

خرید کارت عروسی موقیت استراتژیکیه
از یک طرف چون جایگاه بعدیش در اکثر مواقع سطل زباله است؛ پس نباید خرج زیادی برایش کرد
و از طرف دیگه معرف شخصیت عروس و داماد است.
البته ما سعی کردیم هر دوی این نکات رو در نظر بگیریم، یعنی هم کارته طبق سلیقمون باشه و هم خرج زیادی براش نکنیم
اما خب در هر حال زمانی که داری برای 250 خانوار کارت می‌گیری هر کاری هم بکنی نمی‌تونی از یه رقمی پایین‌تر بری!
در هر حال این هم به خوبی و خوشی گذشت
انتخاب شد
و اگر موضوع جدیدی پیش نیاید، سه شنبه تحویلشان می‌گیریم.
فقط از من به شما نصیحت که حداقل یک ماه و ده روز جلوتر از مراسمتون کارتهاتون رو خریداری کنید، چون ما به خیلی از کارتها که دست می‌زدیم تا یک ماه دیگه هم آماده نمی‌شدن!
و نکته‌ی بعد اینکه، هیچ‌وقت پنجشنبه برای خرید کارت نرید، چون همه‌ی کارهاتون یک روز عقب می‌افته.

۲۹ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۲۹ ۱ نظر
خانم میم

بیست و سه

همه‌چی آرومه
من چه قد خوشحالم : )

۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۹:۰۱ ۱ نظر
خانم میم

بیست و سه

موقع از کار برگشتن، داشتم به محیا می گفتم که ما برنامه ریزی فوق ایده آلی برای همه جزییات مراسم داشتیم و اگر به تحقق 20-30 درصدی هم برسیم، باز از خیلی ها جلوتر خواهیم بود. پس حالا تحقق 70 درصدی فعلی، دلیل بر عقب بودن عجیب و غریب ما از برنامه ها نیست؛ بخاطر فوق ایده آل بودن برنامه ریزی هاست.

من این روزها آروم و خوشبینم و همسر، ناآروم و بدبین! روزهای خوبی هستن باز؛ خدا رو شکر.

۲۸ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۰۲ ۰ نظر
آقای میم

بیست و چهار

والا از نظر من که همه لباس عروس ها شبیه هم هستن! اما سر همین شباهت کمتر از 5 درصدی، چقدر اختلاف سلیقه و قیمت و طراحی وجود داره. کلاً همه صنایع و خدماتی که مربوط به مراسم عروسی میشه، بازار پرسود و بی در و پیکری ه. هر کی هر رقم و عددی که دلش می خواد رو میگه و کسی هم نیست که بگه چرا؟! به همین دلیل، هنوز بر سر آتلیه، به توافق جامعی نرسیدیم. همچنین کارت عروسی!

۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۹ ۰ نظر
آقای میم

بیست و چهار

تکلیف لباس عروس هم مشخص شد!
خیلی بهتر از چیزی که انتظار داشتیم و می‌خواستیم و پیش‌بینی می‌کردیم!

بذار یه جا هم شانس با ما یار باشه : )

۲۷ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۰۵ ۰ نظر
خانم میم

بیست و پنج

دوست ندارم غر بزنم یا ناامیدی کنم. اما این روزها بیشتر از همیشه احساس بی پناهی می کنم. تقریباً هیچکس از کارهایی که بر گردن من قرار داده شده و دارم به هر نحوی که شده انجامشون می دم، حمایت نمی کنه. خودمم و خودم! خدایا! شکرت... (اسمایلی تحریک و ایجاد عذاب وجدانِ خدا!)

۲۶ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۴ ۰ نظر
آقای میم

بیست و پنج

آدما تو شرایط سخته که به محبت همدیگه احتیاج دارن
وقتی خوب و خوش و خُرم‌ن که دیگه هم‌دل نمی‌خوان
آدما وقتی خسته و عصبی‌ن احتیاج به مونس دارن
وقتی خوب و خوش اخلاق‌ن که همه مونسشونن
آدما وقتی غرغر و نق‌نق و ناله‌ی بی‌خودی دارن احتیاج به گوش شنوا دارن
وقتی حرف‌های قشنگ می‌زنن که همه براشون گوش و چشم‌ن
آدما وقتی گریه می‌کنن بغل می‌خوان
وقتی حال دلشون خوبه که خودشون رو توی بغلتون پرت می‌کنن.
آدما وقتی عصبانی و دلسردن نیاز به حرف‌های خوب و امیدوار کننده دارن
وقتی خوب و امیدوارن که خودشون حرف‌های امیدوارکننده می‌زنن


توی شرایط سخت این روزها، انقدر خسته و عصبی و غرغرو و زرزرو و دلسرد شدم که خودمم نمی‌تونم حال دلمو خوب کنم!

۲۶ مرداد ۹۳ ، ۰۹:۵۴ ۰ نظر
خانم میم

بیست و شش

آقای مبل فروش بهمون تخفیف نداد!
و من مجبور شدم با مبل‌های محبوبم خداحافظی کنم...
و خب مبل‌هایی را بخرم
که بسیار بهتر از مبل‌های محبوبم بود
فعلا که به خیر گذشته
خدا آخر و عاقبتمان را به خیر کند!

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۶ ۰ نظر
خانم میم

بیست و شش

مبل پرحاشیه مون رو هم خریدیم. کمی دردسر خریدنش بیشتر از بقیه وسایل بود اما به هر حال، خریداری شد. خدا رو شکر فروشنده خوبی داشت و خیلی اذیت نکرد. خیلی هم گران نشد. راضی بودیم ازش!

۲۵ مرداد ۹۳ ، ۱۳:۰۲ ۰ نظر
آقای میم

بیست و هفت

آقای نقاش یه روز میاد، دو رو نمیاد!
مامان و خاله سمیه هم رفتن یه مبل گرفتن که من دو دقیقه دوستش دارم یه ربع ازش بدم میاد!
نمی دونم چه کنم با این همه غم...

انگار روزگار دوست ندارد
یک روز من و تو را
خوشحال و بی ملال ببیند!

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۶ ۰ نظر
خانم میم

بیست و هفت

تخت رو هم خریدیم! به اصرار من و با پذیرش همسر رنگ سفید رو انتخاب کردیم. اما شفاهاً بنده قول دادم تا ابد تخت رو تمیز کنم! الان که نگاه می کنم خیلی هم اصراری به سفید بودنش نداشتم. اصلا پیشنهاد اولیه بنده مشکی بود!

۲۴ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۲ ۱ نظر
آقای میم

بیست و هشت

وام ازدواج گرفتیم، تخت خریدیم و مبلهامون رو هم پسند کردیم!
امروز روز پر فعالیتی بود!

۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۴ ۰ نظر
خانم میم

بیست و هشت

واسه یه وام 3 تومنی، شیش میلیون تا ازمون امضا گرفتن، دو تا ضامن بردیم و به شکل خیلی ضایعی، روی عقدنامه مون مهر زدن که اینا وام ازدواج شون رو گرفتن! حالا خوبه کل این وام، جبران هزینه ی 10 درصد هزینه های ما هم نیست! حالا جالبش قرارداد وام بود که نوشته بود اگر ظرف یک ماه این پول رو خرج نکردین، با 12 درصد جریمه به بانک برگردونین!

۲۳ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۱ ۰ نظر
آقای میم

بیست و نه

با انتشار خبر جدایی فرزاد از آزاده
موجی از نگرانی عده‌ای را در بر گرفته که
از هر طریق به بنده گوش زد می‌کنند که حواسم به زندیگم باشه که پس فردا روز
زبانشان لال خبر جدایی ما سایت ها را نترکاند!
نمی دونم اینا چی تو من و مهدی دیدن که شبیه فرزاد و آزاده بوده!

۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۳۳ ۱ نظر
خانم میم

بیست و نه

جمع هزینه ها به شکل ناجوانمردانه ای داره با جمع مجموع پول های موجود در حساب برابری می کنه و از اونجا که انتظار ورودی جدیدی نمی ره، یک جاهایی مجبور به احتیاط می شیم. خدا رو شکر که دو ماه پیش هم وسایل اصلی رو خریدیم و هم تالار رو اوکی کردیم. الان هر چی هست، سر یک سری خرده جزییات مراسم و حواشی مراسمه که مطمئناً هیچ وقت کم و زیادش یاد کسی نمی مونه.

۲۲ مرداد ۹۳ ، ۱۵:۲۵ ۰ نظر
آقای میم