مستاجرمون رفت!
این یک هفته که هی قرار بود برن و نمی رفتن
از سخت ترین هفته های زندگیم بود...
انقدر سخت که شب با گریه می خوابیدم و صب با چشم های باد کرده بیدار می شد
خوب شد که گذشت...
فردا قراره نقاش بیاد!