فرش، پرده، کمد دیواری، اتاق‌ها ... همه‌چی آمادس
می‌دونم دلم برای همه‌ی این وقتایی که با خاله‌ها و پسرخاله‌ها و مامان توی این چاردیواری که خونه نبود و خونه شد خندیدیم و غر زدیم و گریه کردیم و جا به جا کردیم و چیدیم و تمیز کردیم تنگ می‌شه.
دلم برای روزهایی که ما رو انقدر بهم نزدیک کرده بود تنگ می‌شه.
دلم برای این تماس ها و نگرانی های هر روزه تنگ می‌شه.
عجب خونه‌ای شد خونمون ولی!
تا 99 درصد که نه تا 100 درصد ازش راضیم

ممنون بابا ... خیلی خیلی خیلی ممنون!