هر چی به مراسم نزدیک تر میشیم، تحمل «نامزدی» هم سخت تر میشه و لحظه شماری می کنیم برای خروج از دوران شیرین و سخت و سهل ممتنع و پرحاشیه و جذاب و بامزه ی نامزدی! هر چند ما توی این یه سال نامزدی، دقیقاً مثل زندگی طبیعی، زندگی مون در روال طبیعی بود و قواعد نامزدبازی های معمول که مثلا هفته ای یکی دو بار قرار بذاریم و بیرون بریم و همو ببینیم رو رعایت نکردیم، اما به هر حال، نامزد بودیم.

فقط چهل روز... ترسناکه نه؟!