دارم فکر می کنم که ما از سر مملکت زیادیم! اینکه دو تا جوون در سن کمتر از 25 سالگی، هم به صورت حرفه ای کار کنن، هم دانشجوی رشته های درست و حسابی (فیلمنامه نویسی و تهیه کنندگی) باشن و هم ازدواج کرده باشن و بخوان برن سر خونه و زندگی شون... خیلی اتفاق جلوتر از جامعه ایه! اما مشکل اینجاست که برای گرفتن 3 میلیون تومان وام ناقابل باید به هزار نفر رو بزنن و آخرش هم دستشون از پاشون بزرگتر باشه. دارم فکر می کنم که چقدر از این مملکت و آدم هاش زده شدم و می خوام زودتر این 95 شبِ سخت هم بگذره و برم سراغ زندگیِ خودم؛ اونجوری حداقل خودم برای زندگی خودم برنامه ریزی می کنم و سعی می کنم ارتباطاتم با دنیای مزخرف فعلی رو به حداقل برسونم.