روزنوشت‌های یک زوج جوان؛ 100 روز مانده به ازدواج!

۶۲ مطلب در مرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

چهل

فکر کنم همه ی عروس ها چند ماه منتهی به جشن عروسی شون حسابی افسرده می شن

اون چنتایی که من دیدم که اینطور بودن

خدا به آقا داماد ها صبر بده

۱۱ مرداد ۹۳ ، ۲۳:۳۵ ۰ نظر
خانم میم

چهل

هر چی به مراسم نزدیک تر میشیم، تحمل «نامزدی» هم سخت تر میشه و لحظه شماری می کنیم برای خروج از دوران شیرین و سخت و سهل ممتنع و پرحاشیه و جذاب و بامزه ی نامزدی! هر چند ما توی این یه سال نامزدی، دقیقاً مثل زندگی طبیعی، زندگی مون در روال طبیعی بود و قواعد نامزدبازی های معمول که مثلا هفته ای یکی دو بار قرار بذاریم و بیرون بریم و همو ببینیم رو رعایت نکردیم، اما به هر حال، نامزد بودیم.

فقط چهل روز... ترسناکه نه؟!

۱۱ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۴۳ ۰ نظر
آقای میم

چهل و یک

رفتیم تالار روز حنابندون رو نهایی کنیم. تالاری که اردیبهشت ماکزیمم 10 میلیون تومن برای 500 نفر نمیشد، الان برای 300 نفر، بالای 15 میلیون قیمت داد بهمون. یارو چار تا صندلی و میز عوض کرده بود و میگفت 250 میلیون خرج کردیم و وی آی پی شدیم و فیلان!

ما هم در یک اقدام انتحاری، یه تالار گرفتیم با ربع هزینه های اونجا؛ جاش هم نزدیک و سر راست. فقط من بر خلاف میل باطنی راضی به غذاب زرشک پلو شدم که... بگذریم! وقتی همسرت و مادرت به شدت مخالف کوبیده باشن، مجبوری بین جوجه و مرغ؛ مرغ رو انتخاب کنی. در هر صورت سرتون رو درد نیارم، شام حنابندون زرشک پلو شد. در جریان باشید!

۱۰ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۴۰ ۰ نظر
آقای میم

چهل و یک

نمی دونم چه بلایی سر پای راستم امده
ثانیه به ثانیه پیچ می‌خوره حتی وقتی بدون کفش توی خونه راه می‌رم!
دیگه این قوزک پا یاری رفتن نداره

۱۰ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۲ ۰ نظر
خانم میم

چهل و دو

همانطور که در نوشته همسر می بینید، بالاخره بعد از چندین ساعت مذاکره حساس و فرسایشی، به یک تفاهم مشترک برای برگزاری حنابندون رسیدیم و خدا رو شکر از 4 روز مراسم بی وقفه و متوالی، راحت شدیم. قرار شد چهارشنبه یعنی دو روز قبل از عروسی یه حنابندون توی یک تالار مرضی الطرفین(!) گرفته بشه و همه هم شاد و خوشحال و خندان، ازش لذت ببریم!

۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۸ ۰ نظر
آقای میم

چهل و دو

بالاخره قرار شد حنابندان ها را یکی کنیم!
اونم با چندین ساعت بحث سخت و طاقت فرسا و خودخواهانه
نتیجه اش هم بیشتر به نفع خانواده ی داماد شد(!) ;)
تالارش رو هم انتخاب کردیم!

چیزی که تمام این چند روز ذهنم رو درگیر کرده بود این بود که "من چه قدر برای تهرانی نبودن هزینه پرداخت کردم؟"

خیلی وقتها به خاطر همین یک ساعت و نیم فاصله تا تهران جور دیگه ای نگاهم کردن.
خیلی ها حتی ازم ناراحت شدن که تصویر ذهنی شون رو بهم ریختم
خیلی ها بهم گفتن وقتی توی ظاهر و رفتارت شهرستانی بودن معلوم نیست، چه اصراری به گفتنش داری، قایمش کن!
این که حتی عزیز ترین هام بهم می گفتن سقف آرزوهاتو اندازه ی قدت بردار، که قد یه دختر شهرستانی خیلی کوتاهتر از یه دختر تهرانیه.
این که به خاطر نبود پدر و مادر بالای سرم چه حرفها شنیدم، چه چیزهای بدیهی ای که برام آرزو شد بماند...
اما شاید تلخ ترینش همین امشب بود
وقتی از راه دور حرف می زدن و از سختی های روزهایی که خونه ی ما می امدن برای خواستگاری و شب چله و عیدی و ...
و به این فکر می کنم که اگر خونه ی ما مثلا لویزان هم بود باید همین قدر توی راه می موندن، اما خب مردم این راه رو راحت تر می پذیرن چون در پسش می تونن به عروس بالا شهری شون بنازن!
۰۹ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۵۱ ۲ نظر
خانم میم

چهل و سه

مرد اصن همین روزها باید مردونگیش رو ثابت کنه؛ والا! فشارها خیلی کاذب و خیلی الکی داره زیاد میشه و من ترجیح میدم جز دفع فشار، کار دیگه ای نکنم. الان استراتژی دفاع پیش گرفتم. صرفا نسبت به حملات مختلف دفاع می کنم. عموماً حمله های من پرهزینه میشن و من اگه بخوام حمله کنم، دودمان زندگی بعضی ها به باد میره.

باید اسم اینجا رو بذاریم 100 روز دفاع مقدس!

۰۸ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۵ ۰ نظر
آقای میم

چهل و سه

ازم می‌پرسن: پشیمون نیستی؟
به شوخی می‌گم: چاره‌ی دیگه‌ای ندارم؛ الان برای پشیمونی خیلی دیر شده!
همه می‌خندن!


با خودم می‌گم: پشیمون نیستم؟
چیزی که هیچ‌وقت توی این قریب به یک سال به دلم وارد نشده همین پشیمونیه.
حتی توی اون روزها و شبهای سختی که نبود، که سربازی بود
حتی با این که اولین بار های خوبی با هم نداشتیم!
حتی با این که شب هایی رو به خاطرش با گریه خوابیدم.
پشیمون که نشدم هیچ، حتی تو دلم نگفتم کاش جور دیگه ای می بود!


من که اینجوریم
اونو نمی دونم!

۰۸ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۹ ۰ نظر
خانم میم

چهل و چهار

نمی دونم همه عروس دومادها نزدیک مراسم شون میانگین تعداد دعواهای ریزه شون به شکل تصاعدی افزایش پیدا می کنه یا نه؛ اما ما که فعلا هر چی به مراسم نزدیک تر میشیم، نسبت به مسائل ریز تر و بی اهمیت تری حساس شدیم و هی دعوا می کنیم.

ولی تقریباً مث روز برام روشنه که این دعواهای موقتی تا قبل از مراسم حل و فصل میشن. چون اصلا دوس ندارم مث خیلی از کسانی که خاطراتشون رو شنیدیم (از جمله خواهرم) روز عروسی با هم نیمه قهر باشیم!

۰۷ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۳ ۰ نظر
آقای میم

چهل و چهار

در کنار این که همه چیز داره به خوبی و خوشی می‌گذره
ناراحتی ها و دلخوری های عصبی کننده هم گریبان بنده رو بدجوری گرفته!
خسته شدم ...
تحمل خیلی حرفها و حدیث ها و دلسوزی ها و پیگیری ها و فضولی ها رو ندارم.
انقدر که شدم یه گلوله ی آتیش که منتظر جرقه م تا همه جا و همه چی رو به آتش بکشم.
کاش همه تا روز عروسی سکوت کنن.
کاش هیچ کس هیچی نگه!
۰۷ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۳ ۰ نظر
خانم میم

چهل و پنج

خواهرانم به خاطر عدم حضورشون توی مراسم(!) خرید سرویس طلا و ساعت از دست مون ناراحت شدن. راستش ما هم حلقه ها و هم همه چیزمون رو خودمون دوتایی انتخاب کردیم و تا حالا هم درست یا غلط جز مشاوره گرفتن از دور و بری ها، حضورشون رو توی تصمیم گیری هامون محدود کردیم. نمی دونم خوبه یا نه اما خیلی تا به اینجای کار، از تصمیمات دو تایی مون راضی بودیم و هستیم و ایشالا خواهیم بود!

۰۶ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۳۱ ۰ نظر
آقای میم

چهل و پنج

این روزها دارم مهربانی خدا رو با گوشت و پوست و استخوانم حس می‌کنم.
این‌که در اوج نداری یک میلیون و دویست هزار تومان توی حسابمان می‌بینیم و می‌فهمیم حقوق سربازی آقای همسر است که به خاطر یک کلیک کوچولو چند ماهی هست که داره اضافه بر سازمان برامون واریز می‌شه.
که وقتی پیگیری می‌کنیم تنها هشتاد هزار تومن‌اش رو ازمون می‌گیرن.
این که وام مسکنمون خیلی زود تکلیفش معلوم میشه و هم زمان بابا یک میلیون تومن از بانک مسکن جایزه می‌بره.
این که قراره وام ازدواج بهمون بدن اونم در اسرع وقت.
خدا کنه درصدی از طلب هامون هم صاف بشه که دیگه بی دردسر همه چی با آرامش بگذره!
۰۶ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۰۶ ۰ نظر
خانم میم

چهل و شش

دومین بار بود که میلیونی خرج کردیم! دفعه اول موقع خرید وسایلی که برای شیربها متعهد شده بودیم بود که توی یه روز بالای 10 میلیون تومن جنس خریدیم. دفعه دوم هم امروز بود که بالای 6-7 میلیون تومن برای سرویس طلا و ساعت و کابینت (البته پیش فسط کابینت) خرج کردیم. کلا ازدواج مقوله گرونیه! ولی اونقدر شیرین و جذاب و خوب هست که آدم با ذوق و شوق و اشتیاق خرج کنه.

۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۵ ۰ نظر
آقای میم

چهل و شش

بالاخره سرویس رو خریدیم
بسیار گران تر از چیزی که قرار کرده بودیم
ولی خب، راضی کننده
چیزی بود که تقریبا هم خودمون هم پدر و مادر آقا داماد سرش اتفاق نظر داشتیم؛
حالا با چار تا گل بالا و پایین! ;)
ساعت هم خریدیم و از خرید های زوجانه موند چمدون و وسایل آرایشی-بهداشتی

فقط ... جای مامان و بابای من خیلی خالی بود!
۰۵ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۱ ۰ نظر
خانم میم

چهل و هفت

همونقدر که خوشحالم تونستیم مستقلاً برای خونه کابینت طراحی کنیم و اتفاقاً ترکیب سفید مشکی که خیلی هم شیک‌تر هست رو انتخاب کنیم، همونقدر هم ناراحتم که نتونستم ایده آل اون چیزی که توی ذهن مون بود و ناصر پیشنهاد داد رو اجرایی کنم.

ایشالا خونه می خریم و این ایده آل ها رو اونجا اجرایی می کنیم.

۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۲:۲۲ ۰ نظر
آقای میم

چهل و هفت

گاهی اوقات آدم متوجه می‌شه به کاهدون زده
ما هم دقیقا در چنین روزی حسِ به کاهدون زدگی رو تجربه کردیم
حالا نه به این شوری
ولی یه نگاه از بالا به پایین به طرح کابینت ساز محترم 
خیلی از معادلات ذهنی ما رو خراب کرد!
طرحی که باز خودمون بالا و پایین‌ش کردیم و یه مقداری درش سلیقه ی خودمون رو اعمال کردیم!
خدا کنه از پس‌ش بر بیاد.

۰۴ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۱۱ ۰ نظر
خانم میم

چهل و هشت

تنها چیزی که مطمئنم خریدش زیاد طول نمی‌کشه و حتما هم خوب از آب در میاد "فرش‌"ه!
شاید به واسطه ی این که هنوز سلیقمون رو در طراحی فرش از دست ندادیم ...
سلیقه ای که در مبلمان خیلی واضح بر باد رفته.
۰۳ مرداد ۹۳ ، ۱۱:۰۴ ۱ نظر
خانم میم

چهل و هشت

من دوست ندارم شبیه باباهای معمول باشم و دوست ندارم شبیه مامان های معمول باشه. اما وقتی بحث بچه که میشه، جفتمون شبیه مامان باباهای معمول میشیم؛ همین قدر بی منطق و همین قدر متعصب! به نظرم مشکل از مامان بابا شدنه که با آدم کاری می کنه که کل تفکراتش به هم بریزه.

۰۳ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۵ ۰ نظر
آقای میم

چهل و نه

این لیست جهیزیه ی نوعروس شده تفریح جدید من
هی بالا پایین‌ش می‌کنم
اهم و فی الاهم ش می‌کنم 
قیمت گذاری ش می‌کنم
اضافه و کمش می‌کنم
کلا تفریح جالبیه
توصیه می‌شود! : )
۰۲ مرداد ۹۳ ، ۱۰:۵۵ ۰ نظر
خانم میم

چهل و نه

فکر کنم بیشتر از دو ماه شده که قول دادم بریم سر خیابون با هم مبل ببینیم. البته دو بار بازار مبل و یه بار بازار سمت میدون معلم رو رفتیم و تحلیل کردیم. خب اینکه هیچ مدلی به مذاق مون خوش نمیاد، مشکل من نیست... مشکل طراحان مبلمانه. ولی احساس می کنم بتونیم توی همین مبلمان برنامه احسان علیخانی، به توافق برسیم.

۰۲ مرداد ۹۳ ، ۰۰:۱۴ ۰ نظر
آقای میم