روزنوشت‌های یک زوج جوان؛ 100 روز مانده به ازدواج!

۱۰۰ مطلب توسط «آقای میم» ثبت شده است

شصت و یک

اصن همین که آدم دغدغه ی شب زود خوابیدن و صبح زود از خواب بیدار شدن داشته باشه، یعنی که زندگیش داره سر و سامون پیدا میکنه. حتی اگه شبش بازی نیمه نهایی جام جهانی در حال پخش باشه.

۲۱ تیر ۹۳ ، ۲۳:۳۹ ۰ نظر
آقای میم

شصت و دو

خونه ی محل زندگی مون همون روزای اول مشخص شد. تالار هم قبل از شروع تابستون تکلیف ش مشخص شد. روز مراسم هم همزمان با مشخص شدن تالار مشخص شد. وسایل اساسی رو اولین روزهای تابستون خریدیم و خرده وسایل جهیزیه هم قبل از ماه رمضون خریداری شد. الان مبلمان، کارت عروسی، رنگ کردن خونه و طراحی و نصب کابینت آشپزخونه به همراه جزییات روز مراسم مثل لباس هامون و ماشین عروس و...، از بزرگترین دغدغه ها هستند. البته در کنار پول!

اینها رو نوشتم که هم برای خودم ریویو بشه و هم توی تاریخ ثبت بشه! بعله...

۲۰ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۷ ۰ نظر
آقای میم

شصت و سه

خیلی وقت بود که براش عاشقانه ننوشتم. نمی دونم چرا اما درست از روزی که عقد کردیم، عاشقانه نوشتن ازش برام سخت ترین کار دنیا شده. شاید این حس غیرت ه که اجازه نمیده با آرامش ازش و براش بنویسم. یا شاید هم دغدغه ها و آرزوها و سطح انتظارات اونقدر بالا رفته که عاشقانه نوشتن توی وبلاگ، نه من و نه همسر رو راضی نمی کنه. شاید اصن همین غیرت، همین سقف انتظارات باعث بشه اولین کتاب مون، کتاب مشترک مون زودتر منتشر بشه؛ ان شا الله البته!

۱۹ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۶ ۱ نظر
آقای میم

شصت و چهار

این روزا که جام جهانیه و دیر خوابیدن ها قابل توجیهن. اما باید کم کم عادت کنیم که شب ها زودتر بخوابیم. از کابوس های زندگی گذشته مون صبح زود بیدار شدن بود و حالا هر روز با عشق ساعت 7 برای رفتن به محل کار بیدار میشیم. این مسئله هر چند اگه توی روزهای اول سخت باشه اما مث خوردنِ داروی تلخ برای رفع بیماری، می تونه جسم و روح تنبل مون رو از این رخوت دربیاره. من که سختی ش رو به جون می خرم، همسر جان رو نمی دونم!

۱۸ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۵ ۰ نظر
آقای میم

شصت و پنج

خیلی خوبه که می تونیم کار رو پشت درهای سازمان*، با سازمان تنها بذاریم و از ساعت 3 بعدازظهر به بعد، برای خودمون باشیم. که بتونیم به زندگی مون فکر کنیم. که بتونیم برای ثانیه به ثانیه ی زندگی مون برنامه ریزی کنیم. که بتونیم دوباره همو ببینیم. من خیلی وقت بود که اینقدر بهش نزدیک نشده بود. خیلی وقت بود که به حرفاش گوش نداده بودم و به دغدغه هاش نزدیک نشده بودم.

*لازم به تاکید است که منظور از سازمان، کدوم سازمان است؟!

۱۷ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۵ ۰ نظر
آقای میم

شصت و شش

اولین روز کاری چنان امید و نشاطی بهمون داده که دوباره روزهامون و رویاهامون رو رنگی شده. دوباره دنبال مبلمان و دنبال لباس عروس گشتن و دنبال بقیه خرده کارهای مراسم مون رفتن، از لذت هامون شده. از امروز با انگیزه دوباره شروع می کنیم به فک کردن به تمام جزییات مراسم. از طراحی کارت گرفته تا انتخاب مکانِ ماه عسل!

۱۶ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر
آقای میم

شصت و هفت

باوری نکردنی ه. تعداد روزهای بیکاری مون به تعداد انگشت های یک دست هم نرسید و سه روز بعد از مصاحبه کاری برای کار توی سازمان فرهنگی هنری شهرداری تهران، از فردا رسماً قرار شد کار جدیدمون رو شروع کنیم. توی ایده آل هامون هم تصور نمی کردیم که بتونیم توی یه جای خوب، با شرایط خوب، همکار بشیم. خدایا شکرت...

۱۵ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۴ ۰ نظر
آقای میم

شصت و هشت

برای آدمی که اقلاً 5 ساله که بلا استثنا هیچ روزی رو بدون دغدغه ی کار نگذرونده، بیکاری خیلی هم لذت بخش نیست. حتی اگر این بیکاریِ موقتی، به منظور استراحت و از بین بردن خستگیِ حداقل 3 سال بی وقفه کار کردن باشه. اصلا ظرفیت این وضعیت رو ندارم... مخصوصاً این روزهای سخت منتهی به ازدواج!

۱۴ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۳ ۰ نظر
آقای میم

شصت و نه

ماه رمضون امسال یه تفاوت اساسی با سال های گذشته داره و اون اینکه هر روز اتفاقاتی میفته که باعث میشه نتونم روزه بگیرم. از مسافرت گرفته تا دردهای کلیه؛ روزه گرفتن توی ماه رمضون 93 رو واسم به آرزو تبدیل کرده. حس خوبی نسبت به خودم و این اتفاقات ندارم. دلم روزه می خواد. دلم آرامش حاصل از نماز و روزه های ماه رمضون رو می خواد.

۱۳ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد

برنامه ریزی برای دیدن 250 فیلم برتر تاریخ سینما به روایت سایت آی ام دی بی و خوندن لیست بلند بالای کتاب هایی که از پارسال روی هم تلنبار میشن و به آرشیو کتابخونه مون می پیوندن و نوشتن ایده هایی که توی یکی دو سال گذشته طرح شون توی سیستم داره خاک می خوره و انجام همه ی کارهای عقب افتاده، حداقل 6 ماه زمان می خواد. ما زمان بیکاری مون فکر نکنم به 6 ماه بکشه! کاش این کار شهرداری جور بشه...

۱۲ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و یک

بیشتر از 1200 روز از آخرین باری که مصاحبه شغلی رفته بودم می گذشت و حالا این بار با همسر برای پرزنت خودمون به شهرداری رفتیم. زندگی کارمندی که یک عمر کابوس مون بود، حالا به رویاهامون رسیده. همچین بالا پایینی داره روزگار!

۱۱ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۲ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و دو

یکی از بدترین اتفاقاتی که می تونه برای یک زوج درست هفتاد و دو روز مونده به مراسم ازدواج شون بیفته بیکاری ه. از صبح به یک عالمه آدم از حرف الف کانتکت لیست تا حرف ی، زنگ زدم و التماس دعا داشتم. خدا رو شکر اوضاع کار بیرون از دفتر پرشان و خارج از تلویزیون، خیلی هم بد نیست. میشه به زندگی امید داشت.

۱۰ تیر ۹۳ ، ۰۰:۳۰ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و سه

مشکل محل کار قبلی این بود که هم کار می کردیم هم کار نمی کردیم. یعنی در عین حال که شبانه روز درگیر کار بودیم، اما اصلا نمی شد از شیوه ی کار و حجم کار و کیفیت کار راضی بود.

اولین روز بیکاری بر خلاف تصورات مون اصلا سخت نگذشت. خیلی خسته بودیم و استراحت کردیم. ایشالا که این روزهای بیکاری اونقدر نباشه که از استراحت خسته شیم!

۰۹ تیر ۹۳ ، ۱۲:۲۸ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و چهار

تمام شد. هر چی تلاش کردیم نتونستیم خودمون رو قانع کنیم که توی دفتر می تونیم به آرزوهامون برسیم. از امروز جاهای دیگه دنبال آرزوهامون خواهیم گشت. تنها خوبی دفتر پرشان این بود که ما رو به هم رسوند؛ وگرنه ادامه ی اوضاع می تونست همه چی رو خراب بکنه. مث شب عید که بی نظمی ها و بی پولی های دفتر رسماً زندگی مون رو دچار حاشیه کرد.

۰۸ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۸ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و پنج

توی وبلاگ خودم نوشته بودم انقلاب لازمم! اینجا هم لازم به ذکر است تاکید کنم که همچنان انقلاب لازمم! با توجه به وضع کاری که داریم، امیدی نه به نظم و نه به پول و نه به آرامش نیست. شاید فردا از دفتر بیایم بیرون.

۰۷ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۶ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و شش

خیابون ایران هم تموم شد و ما پولدار نشدیم. به نظرم باید درِ این کارِ به اصطلاح فرهنگی رو گل گرفت و مسافرکش شد؛ والا! چهار سال این همه کار فرهنگی کردیم کجا رو گرفتیم؟! نون فقط توی مسافرکشی ه اصن!

۰۶ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۴ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و هفت

پس به این نتیجه می رسیم که بی پولی نقش پررنگی در از هم گسیختگی بنیان خانواده دارد.

رونوشت به مسئولین محترم جهت رسیدگی

۰۵ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۲ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و هشت

اگر قرار باشه توی زندگی اصلی بعد از ازدواج مون هم همینقدر بی نظم و نامنظم باشیم خیلی از فکرها و ایده هایی که داریم رویاپردازی شون می کنیم، حالا حالاها رنگ اجرایی شدن رو به خودشون نخواهند دید. زندگی مون یه تحول نظمی میخواد. خیلی زیاد و خیلی فوری!

۰۴ تیر ۹۳ ، ۱۲:۱۰ ۰ نظر
آقای میم

هفتاد و نه

چیدمان خونه هم واسه خودش معضلی ه ها! هشتاد متر خونه ست و هزار تا ایده! هم میخوایم یه اتاق ویژه کتاب و کتابخوانی داشته باشیم. هم میخوایم یه اتاق رو کافه کنیم! هم میخوایم یه اتاق داشته باشیم برای کار! یه اتاق هم که باید برای خواب کنار بذاریم.

نمی دونم خونمون چه شکلی خواهد شد اما باید بالاخره برای یک بار هم که شده از معمار بودنم استفاده کنم و همه ی این ایده ها رو در منزل اجرایی کنم.

۰۳ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۴ ۰ نظر
آقای میم

هشتاد

امروز با خودم مرور کردم دیدم چه پاقدمی داشتیم؛ بعد از عقد ما چندین نفر از فامیل، دو سه تا از دوستان من و دو سه تا از دوستان همسر مزدوج شدن. اگر می دونستم اینقدر می تونم در بالا بردن فرهنگ ازدواج موثر باشم حتما زودتر این کار رو می کردم!

۰۲ تیر ۹۳ ، ۱۲:۰۱ ۰ نظر
آقای میم