این پول نیست که زندگی رو نگه می داره؛ بلکه امید به همراه کمی عشق می تونه معجزه وار زندگی نخ شده رو به سیم بکسل(!) تبدیل بکنه. صرفا خواستم بگم درسته که پول نداریم اما زندگی مون خوبه! و در همین نشانه هایی هست برای آنانکه می اندیشند!
این پول نیست که زندگی رو نگه می داره؛ بلکه امید به همراه کمی عشق می تونه معجزه وار زندگی نخ شده رو به سیم بکسل(!) تبدیل بکنه. صرفا خواستم بگم درسته که پول نداریم اما زندگی مون خوبه! و در همین نشانه هایی هست برای آنانکه می اندیشند!
رسیدن به توافق بر سر هر چیز آسان باشد، بر سر انتخاب اسم بچه به خصوص اگر دختر باشه کار بسی ثقیلی است. ما از دیروز وارد مذاکره 1+1 شدیم و امید است که تا 7-8 سال دیگه بر سر این مسئله به توافق برسیم!
احساس می کنم نماز می تونه زندگی رو متحول کنه. حکایت این روزهای ما، حکایت لیلا حاتمی سر به مهر شده! یعنی فقط کم مونده برای نماز خوندن به نمازخونه ی فرودگاه بریم. حالا نمی خوام وارد جزییات بشم اما مطمئنم بریم سر خونه و زندگی خودمون، حداقل در حوزه نماز و مذهب، پیشرفت های قابل توجهی خواهیم داشت.
یه سری ایدهی تکان دهنده داریم؛ اصولا البته ما چنتمون از ایده های تکان دهنده هرگز خالی نبوده است اما از انرژی و توان (که البته گاها به عناوین دیگری از آن یاد میشود) خبری نبوده است. اما این بار دیگه از اون خبرها نیست... دیگه بهانه ای وجود نداره. خدا به ما توان دهاد!
حالا که بحث در مورد اشتراکات و اختلافاته؛ باید تصریح کنم در حوزه عطر و بو، اصلا سلیقه هامون به هم نمی خوره. یعنی دقیقا چیزی که من می پسندم رو همسر پیف پیف می کنه و بالعکس! این مسئله در مورد نویسنده ها و خواننده های زن هم صدق می کنه که فعلا در مورد خواننده های زن در شهرزاد سپانلو به نتیجه رسیدیم، در مورد نویسنده ها هنوز از فریبا وفی یا جومپا لاهیری و بقیه چیزی نخوندم که بخوام به نظرش نزدیک تر بشم.
خیلی
اتفاق خوش آیندیه این بیرون رفتن های چهار نفره، اصلا امید به زندگی که من از این
قبیل همنشینیها میگیرم رو پول، بله پول؛ به بنده تزریق نمیکند.
خوبه که همسر از این دوستان کم نداره
دوستان منن که هی همسرانشون غیر رسمین : ) البته به جز پری که ...
اسم بچه ها رو بذاریم مهدا و مهبد بده؟! خب اول اسم هر دو تا مون با م َ ه شروع میشه و همین اشتراک دو و نیم حرفی، کلی می تونه الهام بخش اسم های خوب باشه دیگه. اصن خدا یه دوقلو بهمون بده اسماشون رو بذاریم مهدا و مهبد که با مهدی و محیا، توی خونه «ما همه با هم رفیقیم» رو بخونیم! والا!
واقعا حکایت این وام گرفتن ما فیلم سینماییِ.
خواهش من از خوانندگان این سطور این است که زمانی تصمیم به ازدواج بگیرید که یا حسابی پول داشته باشید یا مطمئن باشید که اقلا جلوی وام ازدواج رو نگرفته باشن. سه میلیون هم سه میلیونه!
یه پیج مشترک داریم می زنیم به اسم میمنتو! حالا اینکه از کجا اومده و به کجا خواهد رسید در آینده نزدیک اطلاع رسانی خواهد شد. فقط این رو گفتم که تاکید کنم ما خیلی اصرار به انجام پروژه های مشترک داریم. خدا هم یارمونه و تا حالا در این روزهایی که با هم آشنا شدیم و ازدواج کردیم و داریم میریم سر خونه و زندگی؛ همیشه همکار بودیم. جهت تاکید عرض می کنم که من عاشق پروژه های مشترکم!
مثل اون آقاهه که با زن و بچهش از پرواز شماره 17 خطوط هوایی مالزی جا موندن، امیدوارم همیشه جا موندنامون ختم به خیر بشه!
از آرزوهامه فیلم نامه رو همسر بنویسه و کارگردانش من باشم. یه چیز تو مایه های هفت سنگ که سارا خسروآبادی بار اصلی نوشتن رو به دوش کشیده و علیرضا بذرافشان کارگردانی کرده. البته یه زوج نمونه دیگه هم هستن که خیلی نسبت بهشون حساس یم. پیمان قاسم خانی و بهاره رهنما؛ در مورد رسیدن به زوج دوم باید یه کاری بسازم که مجریش همسر باشه. بالاخره منظورم اینه که باید یه کار مشترک بکنیم! بعله...
مطمئنم این بیپولیهای گریهدارِ غصه آور فرداها حسابی می خوندونتم اما حالا دهن من و همسر و خانواده هامونو به شدت مورد عنایت قرار داده است.
سلیقه موسیقیایی نزدیکی داریم. حالا اینکه همش از اشتراکات و تفاهمات می نویسم دلیل بر مطلق بودن این اشتراکات و تفاهمات نیست. اما بالاخره برای تحکیم بنیان خانواده مهم ه. داشتم عرض می کردم... سلیقه موسیقیایی نزدیکی داریم. البته این نزدیکی به همین راحتی به دست نیومده. اوایل من سامان جلیلی گوش می کردم و خانم سیامک عباسی! الان با هم اما همایون شجریان گوش می دیم و راضی ایم. همسر هم به محمد علیزاده علاقه مند شده و تقریباً آهنگی نیست که توی ماشین پخش بشه و در شنیدن یا نشنیدنش اختلاف نظر داشته باشیم. الحمدالله! این مشکل هم حل شد..
انگیز
هاتون رو حفظ کنید حتی پیش از رویاهاتون
انگیزه هاست که رویاها را میسازه
من یادم رفته ... الان رسیدم اول خط!
ما طرفدار آلمان بودیم. از همون اول. اصن طوری بدون جنگ و خونریزی از ژرمن ها و خون پاک آریایی توی رگ هاشون حمایت می کردیم که آنجلا مرکل توی ورزشگاه ازشون حمایت نمی کرد. فقط سوالی که ذهن بنده رو درگیر خودش کرده اینه که چرا با این همه حمایت هیچ کدوم از وسایلی که خریدیم محصول آلمان نیست؟! اصن بحث خیلی جدی تره. چرا واقعاً وسایل آلمانی در ایران نیست یا اگر هست خیلی گرونه؟! کی باید رسیدگی کنه؟
به
نظرم هر خانم شاغلی به خصوص اگر کارمند باشه، به خصوص اگر فقط شصت روز تا عروسیش
مونده باشه دلش میخواد خانهدار باشه
دلش میخواد بیست و چهار ساعت به خودش برسه
دلش میخواد واقعا شصت روز وقت داشته باشه!
اصن همین که آدم دغدغه ی شب زود خوابیدن و صبح زود از خواب بیدار شدن داشته باشه، یعنی که زندگیش داره سر و سامون پیدا میکنه. حتی اگه شبش بازی نیمه نهایی جام جهانی در حال پخش باشه.
باید یه سلکشن آهنگای عروسی انتخاب کنیم
نه برای تمرین رقص و از این قبیل مسائل خاک تو سری ;)
برای اینکه با شناختی که من از خودمون دارم این تنها راهیه که وارد جو شصت روز مونده به عروسیمون میکنه
کلا بدون هیچ دلیلی خواستم توی این پست
یادآوری کنم
آلمان قهرمان میشه
ما هم که از همون اولین روز ارادتمون به آقای یوآخیم لو بر همگان مبرهن بود
:)
خونه ی محل زندگی مون همون روزای اول مشخص شد. تالار هم قبل از شروع تابستون تکلیف ش مشخص شد. روز مراسم هم همزمان با مشخص شدن تالار مشخص شد. وسایل اساسی رو اولین روزهای تابستون خریدیم و خرده وسایل جهیزیه هم قبل از ماه رمضون خریداری شد. الان مبلمان، کارت عروسی، رنگ کردن خونه و طراحی و نصب کابینت آشپزخونه به همراه جزییات روز مراسم مثل لباس هامون و ماشین عروس و...، از بزرگترین دغدغه ها هستند. البته در کنار پول!
اینها رو نوشتم که هم برای خودم ریویو بشه و هم توی تاریخ ثبت بشه! بعله...